English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7155 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
field of attention U میدان توجه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
attention U خاطر حواس
attention U اخطارجهت اطلاع به
attention U برسد به دست
attention getting U توجه طلب
attention U کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
Your attention please. U توجه فرمایید !توجه فرمایید !
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention U سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention U حالت خبردار
attention U فرمان خبردار
attention U توجه
attention U موافبت
attention U دقت
attention U ادب و نزاکت
attention U حاضرباش
attention U خبردار
to a the attention of someone U خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
attention U رسیدگی
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
it askes for attention U توجه لازم دارد
attention deficit U کاستی توجه
receive attention U مورد توجه واقع شدن
selective attention U دقت انتخابی
position of attention U حرکات و احترامات نظامی
meticulous attention U دقت و توجه زیاد
it askes for attention U دقت می خواهد
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
attention to orders U توجه
attention to orders U توجه کنید
span of attention U فراخنای توجه
attention span U فراخنای توجه
attention key U کلید رسیدگی
attention key U کلید جلب توجه
attention seeking U توجه طلب
attention code U حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
To stand to attention. U خبر دار ایستادن
pay attention <idiom> U توجه کردن
to pay attention to something [someone] U به چیزی [کسی ] توجه کردن
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
He holds the attention of his audience. U شنوندگانش را جذب می کند
program attention key U کلیددستیابی برنامه
To stand at attention(ease). U بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
program attention key U کلید جلب توجه برنامه
The noise distracts my attention . U سروصد ا حواسم را پرت می کند
To bring something to someones attention . U چیزی را ازنظر کسی گذراندن
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To amuse someone . To engage someones attention. U سر کسی را گرم کردن
She didnt pay the slightes attention . U بقال سه کیلو کم داده است
To neglect something . To pay no attention ( heed ) to something . U از چیزی غافل شدن
To amuse someone . to engage someones attention . U سر کسی را گرم کردن
To bring something to someones notice ( attention ) . U چیزی را بنظر کسی رساندن
Pay attention to the house rules [hazard statements] . U توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
field U دشت
field U میدان رزم صحرا
field U فرودگاه
field name U نام فیلد
field U زمین بازی
field U دایره
field U زمینه رزمی صحرایی
field U میدان دید
field U صحرا
field U دشت کشتزار
to keep the field U جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to take the field U جنگ اغازکردن
field U رشته [دانشی]
field U رشته
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
zero field U بی حوزه
zero field U بی میدان
zero field U میدان صفر
field U بمیدان یا صحرا رفتن
field U پایکار
field U کارگاه
field U زمین
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
field U شاخه [دانشی]
field U بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
to keep the field U درجای خودثابت ماندن
field U میدانه
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field U فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field U مشابه 4036
field U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field U نوشتن داده روی PROM
field U میدان
field U محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field U خارج اداره یا کارخانه
field U توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field U جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field U مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field U بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U حوزه
field U بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field U فیلد
field U محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field U بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
right field U سمتراستزمین
field theory U نظریه میدانی
field storage U انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field theory U نظریه اساسی میدان
field template U قالب فیلد
field template U الگوی فیلد
field stockade U کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field strcture U ساخت میدانی
field strength U شدت میدان
field theory U تئوری میدان ها
field study U بررسی میدانی
field survey U نقشه برداری زمینی
field winding U سیم پیچی میدان
field trial U مسابقه تازیهای شکاری
grain field U کشتزار
gold field U ناحیه زرخیز
field work U پژوهش میدانی
field work U کار در صحرا
free field U حوزه ازاد
free field U میدان عمل ازاد
force field U میدان نیرو
fixed field U میدان ثابت
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
field worker U پژوهشگر میدانی
grain field U گندم زار
field work U کار صحرایی
field trip U گردش علمی
field type U از نوع جنگی
field type U نوع رزمی
field upgradable U سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector U بردار میدان
field voltage U ولتاژ میدان
flying field U میدان فرودگاه
field winding U سیم پیچ اهنربایی
field wire U سیم صحرایی
field wire U سیم جنگی
field work U کار میدانهای
field of play U زمین بازی
field operating U عمل کننده در صحرا
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field order U دستورالعمل رزمی
field order U دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea U نخود سبز فرنگی
field piece U توپ صحرائی
field player U بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point U سر تیر بسیار نازک
field pole U قطب میدان
field officer U افسر رسته رزمی
field officer U افسر رزمی
field of play U پیست شمشیربازی
field of regard U میدان دید
visual field U میدان دید
field of view U میدان دید
field of view U منظره
field of view U حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision U میدان بینایی
field of vision U میدان دید
field officer U افسر عملیات صحرایی
field privilege U امتیاز فیلد
field radio U بی سیم صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
field separator U جدا ساز میدان
field service U خدمات پایکار
field service U تعمیر در محل
field service U خدمات رزمی
field service U پشتیبانی سرویس رزمی
field services U قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop U کارگاه صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field splice U وصله کارگاهی
field roving course U مسابقه تیراندازی جنگلی
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
field rheostat U رگولاتورمیدان
field range U میدان تیر رزمی
field range U میدان تیرجنگی
field ration U جیره صحرایی
field ration U جیره رزمی
field rectifier U یکسوساز میدان
field regulator U نافم میدان
field regulator U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رئوستای میدان
field rheostat U تنظیم کننده میدان
field stockade U ذخایر صحرایی
gravitational field U میدان گرانش
rugby field U زمین بازی رگبی
tension field U میدان کششی
field marshal U سپهبد
track and field U وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field U ه
track and field U چکش
track and field U دیسک و غیره
track and field U دو و میدانی
two phase field U میدان دو فاز
uniform field U میدان یکنواخت
stray field U میدان هرز
sort field U فیلد مرتب سازی
self consistent field U میدان خود سازگار
sensory field U میدان حسی
series field U میدان زنجیری
shunt field U میدان شنتی
Recent search history Forum search
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
2در رشته ادبیات انگلیسی
1گوش هاتو خوب باز کن
1گردش علمی
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
2single gas
2single gas
1سلام به مقام محترم سفارت ترکیه
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com